کد خبر: ۳۸۰۵۵۹
تاریخ انتشار: ۲۴ دی ۱۴۰۱ - ۱۵:۳۷
کفش استوک فوتبال اندازه پایش نبود و به ناچار والیبال را انتخاب کرد، هرچند باز هم مدت‌ها کفش کوچک‌تر می‌پوشید اما به اولین لژیونر والیبال ایران در ایتالیا تبدیل شد؛ مردی که بعدها برایش تیتر زدند "دست الله در ایتالیا"...

بهنام محمودی، ملی‌پوش سابق تیم ملی والیبال و اولین لژیونر والیبال ایران است که به لیگ ایتالیا راه پیدا کرد. سال ۲۰۰۶ به باشگاه لوپی فلورانس رفت و در مدت حضورش در ایتالیا فرصت بازی در تیم‌های میلان و پروجا را هم پیدا کرد.

محمودی بعد از دوران بازیکنی خود راه سیاست را هم در پیش گرفت و وارد شورای شهر کرج شد. تصمیمی که اینگونه از آن صحبت می‌کند"جامعه بزرگی از مردم طرفدار ورزش هستند. در مجلس بودجه ورزشی و کمیسیون تخصصی ورزش داریم. می‌توانیم به واسطه ورزشکار بودن در این زمینه تخصصی‌تر نظر بدهیم."

او در سال ۱۳۹۸ کاندیدای ریاست فدراسیون والیبال هم شد. انتخاباتی که در نهایت با پیروزی محمدرضا داورزنی رئیس فعلی فدراسیون به پایان رسید. 

با محمودی به گفت‌وگو نشستیم از داستان ورود خود به والیبال، کنار گذاشتن فوتبال به دلیل نداشتن کفش، تجربه لژیونر شدن، ورود به سیاست و حواشی انتخابات فدراسیون والیبال صحبت کردیم که مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید. 

از خودتان، خانواده‌تان و نحوه ورود به ورزش صحبت کنید.

اصالتم به روستای خاتون آباد شهرستان میانه برمی‌گردد و آذری زبان هستم اما در لواسان به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام. پدرم کارمند سد لتیان بود، اول ابتدایی را در لواسان خواندم و وقتی کارهای سد تمام شد به مهرشهر کرج کوچ کردیم. پدرم راننده کامیون بود و مادرم هم خانه‌داری می‌کرد. چهار برادر و دو خواهر هستیم. دو سال در زیر زمین زندگی می‌کردیم تا اینکه پدرم زمینی خرید و ساختمان ساختیم. شرایط ما هم مثل مردم محروم آن منطقه بود و صف نان و گاز را تجربه کرده‌ایم که البته الان منسوخ شده است. یادم می‌آید پدرم گاهی ما را چهار صبح بیدار می‌کرد تا کمک کنیم ماشینش را درست کند. البته در نتیجه این کارها خودساخته شدیم. آن موقع فضای زیادی داشتیم و در محلات خاکی باتوپ دو لایه فوتبال بازی می‌کردیم. تا مقطع دبیرستان با فوتبال عجین شده بودم و خیلی خوب کار می‌کردم اما چون از نظر فیزیک و ژنتیک به سمت مادر کشیده بودم و قد بلندی داشتم سایز کفش فوتبال اندازه‌ام نبود.

آن موقع در برخی محلات نزدیک افطار مردم دور هم جمع می‌شدند و والیبال یا فوتبال بازی می‌کردند. من هم دنبال والیبال رفتم. در واقع یکی از بچه‌های همسایه‌مان که جذب آموزشگاه والیبال شده بود به من گفت قد بلندی داری به سمت والیبال بیا. سال ۱۳۷۳ بود که والیبال را انتخاب کردم و به تیم همای کرج رفتم. آنجا مربیان خوبی نصیبم شدند که کمکم کردند. ظرف ۶ ماه در تیم همای کرج پیشرفت کردم. ۱۷ ساله بودم که مسابقات توابع نوجوانان در قزوین برگزار شد. آقای بوگانیکف هم آمده بود تا مسابقه را ببیند. محمود افشاردوست هم با آقای بوگانیکف در VIP  نشسته بود. بعد از مسابقه به من گفت آقای بوگانیکف از تو خوشش آمده است. عملکرد فنی خیلی خوبی نداشتم اما شرایط فیزیکی من خوب بود. سال ۱۳۷۴ به اردوی تیم ملی دعوت شدم و بعد از آن هم به عضویت باشگاه پیکان درآمدم. در مدت یک سال به پیشرفت خوب و قابل قبولی رسیدم. تمرینات آقای بوگانیکف را که انجام می‌دادم اشک می‌ریخت چون سریع یاد می‌گرفتم. در ادامه زندگی حرفه‌ای من شروع شد. در تیم‌های ملی نوجوانان، جوانان و تیم پیکان کار کردم. با کاپیتانی من تیم ملی جوانان قهرمان آسیا شد.

قبل از اینکه والیبال را انتخاب کنید، خانواده‌تان چقدر با ورزش آشنایی داشتند؟

خانواده من با ورزش غریبه بودند. یکی از ایرادات هم در آن مقطع نبود کارشناسان تحصیل کرده بود. امروزه خیلی از ورزشکاران وارد دانشگاه می‌شوند و از نظر تئوری هم اطلاعات خوبی به دست می‌آورند. پسر بزرگ خانواده بودم که جذب والیبال شدم. بعد از من آقا بهزاد به تیم ملی جوانان آمد. شهرام و پیام هم در رده‌های سنی نوجوانان و جوانان بازی کردند. البته بهزاد و پیام خیلی به ادامه وزش علاقه نداشتند اما ادامه این مسیر برای من و شهرام به تیم ملی رسید.  

چه کسی استعداد شما را در والیبال کشف کرد؟

خیلی اصولی جذب والیبال نشدم و کسی استعدادم را کشف نکرد. شایدقد بلندی داشتم و سایز کفش فوتبال اندازه‌ام نبود. وقتی به خاطر کفش فوتبال را کنار گذاشتم، یکی از دوستانم که قبل از من جذب آموزشگاه‌ها شده بود گفت قد خوبی داری به سمت والیبال بیا.اگر کفش فوتبال اندازه‌ام بود در رده‌های بالای فوتبال بازی می‌کردم چون شرایط فنی و بدنی خوبی داشتم اما وقتی به خاطر کفش، فوتبال را کنار گذاشتم، یکی از دوستانم که قبل از من جذب آموزشگاه‌ها شده بود گفت قد خوبی داری به سمت والیبال بیا. به مدرسه ۲۲ بهمن حسین‌آباد مهرشهر رفتم و از آنجا شروع کردم. سیستم خاصی برای استعدادیابی نبود. هرچند الان بهتر شده اما به نظرم در شرایط فعلی هم خیلی کم است. ما از نظر ژنتیک فوق‌العاده هستیم و می‌توانیم با مدیریت و استعدادیابی درست با یک سوم هزینه‌ها بهترین خروجی را داشته باشیم. ورزشکاران ما که در آسیا و جهان مقام کسب می‌کنند خیلی اصولی کشف نشده‌اند. اگر اصولی‌تر کار کنیم و افراد متخصص در راس کار قرار بگیرند نتایج خیلی بهتری می‌گیریم.  

گفتید به خاطر کفش، فوتبال را ادامه ندادید، آن موقع شماره پای شما چند بود؟

 ۴۷ بود. در سن رشد هم بودم اما کمتر استوک‌ ۴۴ به بالا پیدا می‌شد. آن موقع برای والیبال هم کفش مناسب نداشتم. کتانی‌های ساق بلند چینی بود که ۳۰۰، ۴۰۰ تومان می‌خریدیم. آنها هم به پایم کوچک بود. آن موقع آقای فرهاد اعرابی یک جفت کتانی داشت که تاریخ انقضایش تمام و خراب شده بود، به من داد که دوردوزی کردم و می‌پوشیدم. وقتی به تیم ملی جوانان وارد شدم از خارج کشور برای من و برخی از بازیکنان کفش سایز بزرگ وارد کردند اما در ۶ ماه، یک سال اول همان کتانی‌های آقای اعرابی را پوشیدم. در خانه‌ام ویترینی درست کرده و کتانی‌ها را آنجا آویزان کرده‌ام تا بدانم از کجا به کجا رسیده‌ام و گذشته‌ام را فراموش نکنم.

الان شماره پای شما چند است؟  

۵۰ است. همین موضوع سوژه رسانه‌های ایتالیایی هم شد. وقتی در فلورانس کیف پولی را پیدا کردم و به باشگاه تحویل دادم یک روزنامه نوشته بود "دست الله در ایتالیا"، یک روزنامه دیگر هم نوشته بود "مردی با کفش‌های ۵۰ از کشوری که والیبالیش شناخته شده نیست".  

داستان کیفی که در ایتالیا پیدا کردید را برایمان بگویید.

در فلورانس بازی می‌کردم که شهری صنعتی و پولدار است. خانم مسنی کیف پولش را گم کرده بود که بعدها فهمیدم کارخانه چرم و لوازم آرایشی دارد، حتی بعدها به واسطه اینکه کیف او را پیدا کردم و پس دادم، اسپانسر باشگاه لوپی شد. زمانی که کیف پول را پیدا کردم به باشگاه تحویل دادم. آقای پاکنژاد از روزنامه‌نگاران ایرانی در ایتالیا زنگ زد و گفت کار فوق العاده‌ای کردی، روزنامه‌ها نوشته‌اند "دست الله در ایتالیا". این موضوع باعث شد که سال‌های بیشتری در ایتالیا دوام بیاورم و بازی کنم.  

حال و هوا و شرایط والیبال زمانی که شما بازی می‌کردید چگونه بود؟

هرچند نسل قبل از ما زحمات زیادی کشیدند اما زورمان به کشورهایی مثل کره، چین و ژاپن نمی‌رسید. البته این کشورها در آن مقطع خیلی قوی‌تر از الان بودند. به واسطه سرمایه‌گذاری‌هایی که انجام می‌دادند رقابت بین بلوک شرق آسیا بود. هند، تایوان، عربستان و پاکستان در مقاطع مختلف گربه سیاه ایران بودند و همیشه پنجم، ششم آسیا می‌شدیم. استارت پیشرفت والیبال ایران از جایی زده شد که آقای یزدانی خرم به سمت و سوی استعدادیابی و جذب افراد بلند قد رفت. بنابراین آقای بوگانیکف را به کار گفت. از طرفی مثل همین فدراسیونی که الان داریم را طراحی کرد و پول به والیبال آورد. بعد هم آقای داورزنی آمد و زحمات زیادی کشید.  

شاید بخش عمده‌ای از توجه رسانه‌ها به والیبال زمانی بود که من به ایتالیا رفتم. آن موقع FIVB طرحی برای کمک به فدراسیون‌ها داشت. بنابراین نماینده‌ای از فدراسیون جهانی به نام آنتونی جیاکوبه به ایران آمد و به چند نفر از بازیکنان ما گفت شما شرایط و پتانسیل بازی در لیگ‌های اروپایی را دارید. زمانی که من همراه با باشگاه پیکان برای بازی در یک تورنمنت دوستانه به دانمارک رفته بودم، آقای جیاکوبه وکیل ایتالیایی باشگاه لوپی به اسم لوکابرتی را فرستاد و من را به تیم لوپی برد. بعد از من هم آقای سعید رضایی آمد. آقای مساجدی هم در دانمارک بازی کرد.

نقطه عطف والیبال ما زمانی بود که من و سعید رضایی آقای پارک کی وون را به ایران آوردیم. خیلی از مربیان سطح بالای ما تا قبل از آقای پارک سیستم آنالیز حرفه‌ای، بدنسازی و تجزیه و تحلیل تاکتیک تیمی روز دنیا را نمی‌دانستند.  آقای پارک آنالیز و سیستم تاکتیک و تکنیک را به ایران آورد و مربی بدنسازی به کار گرفت.نقطه عطف والیبال ما زمانی بود که من و سعید رضایی آقای پارک کی وون را به ایران آوردیم. خیلی از مربیان سطح بالای ما تا قبل از آقای پارک سیستم آنالیز حرفه‌ای، بدنسازی و تجزیه و تحلیل تاکتیک تیمی روز دنیا را نمی‌دانستند.  آقای پارک آنالیز و سیستم تاکتیک و تکنیک را به ایران آورد و مربی بدنسازی به کار گرفت که در نتیجه آن در بازی‌های آسیایی ۲۰۰۲ بوسان برای اولین بار دوم و در جام ملت‌های آسیا ۲۰۰۳ برای اولین بار سوم شدیم. من هم به عنوان کامل‌ترین بازیکن این دوره از مسابقات انتخاب شدم.  سال ۲۰۰۶ آقای داورزنی با کمک آقای یزدانی‌خرم ریاست فدراسیون را برعهده گرفت اما بعدها با او به اختلاف خورد که چند سال ادامه داشت و زمانی که بیماری آقای یزدانی‌خرم حاد شد، با دوربین و برای تبلیغات به منزلش رفت. آن زمان نسل ما کم کم خداحافظی کرد و بازیکنانی چون محمد محمدکاظم، مهدی مهدوی، سعید معروف، محمد موسوی، شهرام، غفور و قائمی آمدند. حدود دو، سه سال افت داشتیم که طبیعی بود چون این جوانان تا تجربه کسب کردند و هماهنگ شدند به زمان نیاز داشتند اما در ادامه به نسل طلایی تبدیل شدند.  

وقتی روند والیبال ایران را می‌بینیم باید قدردان همه نسل‌ها باشیم. کسی نمی‌تواند نقش امثال ترکاشوند، پیمان اکبری، سعید رضایی، مظفری، معدنی، برادران نایینی، شاهسوند، معروف، یزدانی‌خرم و داورزنی را کتمان کند. ما در سال ۲۰۰۶ که در انتخابی المپیک شرکت کردیم خیلی از بازیکنان تیم ملی که سابقه بازی با بازیکنان طراز اول دنیا را نداشتند، دنبال گرفتن عکس یادگاری با آنها بودند. در مسابقات جهانی استرس داشتند و می‌گفتند ما این بازیکنان را در تلویزیون دیده‌ایم اما لیگ جهانی باعث شد ۱۰ پله بالاتر برویم، هر چند که اوایل می‌باختیم. از طرفی اسپانسرها، فضای مجازی و توجه رسانه‌ها مزید بر علت شد که رشد ما اتمی بشود. زمان ما بازیکنانی مثل پیمان اکبری، محمد ترکاشوند، سعید رضایی، نادی و ظریف بودند که اگر در شرایط آمادگی خود الان بازی می‌کردند جزو سوپر استارهای آسیا و سه، چهار نفر برتر دنیا می‌شدند اما آن موقع فضای مجازی نبود و کمتر دیده شدند.

به تدریج مربیانی چون گاییچ، لوزانو و کواچ به ایران آمدند اما وقتی ولاسکو آمد شرایط را بیشتر تغییر داد. مدیریتش در مسائل روحی و روانی به مسائل فنی ارجحیت داشت. حواشی را از تیم ملی دور و مدیریت کرد، بازیکنانی با تفکر حرفه‌ای پرورش داد، از تمام افراد استفاده می‌کرد و نظم خوبی به والیبال آورد، حتی سال اول سعید معروف را کنار گذاشت. در ادامه به او انگیزه داد، روحیاتش را اصلاح کرد و در قالب تیم قرار گرفت. بازیکنان ما روز به روز بهتر شدند و باعث شد نسل طلایی شکل بگیرد. باید این راه ادامه پیدا کند.  

ماجرای آوردن پارک به ایران چه بود؟

 وقتی به ایتالیا رفتم حمید شائگی و پاکنژاد از والیبالیست‌های سابق، به ورزشگاه می‌آمدند و بازی ما را تماشا می‌کردند. برایشان جذاب بود که یک ایرانی در لیگ ایتالیا بازی می‌کند. آقای شائگی آنجا شناخته شده بود و من را به پروجا دعوت کرد. سعید رضایی هم آمده بود. یک روز مشغول ناهار خوردن بودیم که آقای پارک را در رستوران دیدیم چون سابقه مربیگری در این باشگاه را داشت و مربی تیم زنان پروچا هم بود. گفت بازی‌های آسیایی 1974 به تهران آمدم و در خیابانی که درختان بلندی داشت خاویار خوردم، منظورش ولیعصر بود. بعد از چند ماه دیدیم رزومه خوبی دارد و مربی خوبی است. یک روز پیشنهاد دادیم به ایران بیاید. گفت اگر بقیه بازیکنان ایران هم مثل شما قد بلند هستند، قبول می‌کنم. با آقای یزدانی‌خرم و فدراسیون هم ارتباط برقرار کردیم و به ایران آمد.  

شما اولین لژیونر والیبال ایران هستید؟

گویا دوستان دیگری در دوبی و ترکیه بازی کرده‌اند اما به صورت حرفه‌ای و از نظر حضور در لیگ ایتالیا اولین نفر بودم.  

اولین حضور شما در ایتالیا چه سختی‌هایی داشت؟  

خیلی برایم سخت بود چون خیلی احساسی هستم. آن موقع فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی هم نبود که بتوان ارتباط تصویری برقرار کرد. هفته‌ای یکبار به خانه زنگ می‌زدم. دو، سه ماه اول خیلی سختم بود اما بعد از اینکه آن کیف پول را پیدا کرم و به باشگاه دادم انگار شوکی به من وارد شد، مثل این بود که خانواده‌ام به ایتالیا آمدند. مردم شهر من را شناختند و علاقمندتر شدند. سه سال و نیم آنجا بودیم. در لوپی، میلان و پروجا بازی کردم و بعد مچ پایم آسیب دید و برگشتم.

به نظر شما تاثیرگذارترین مربی خارجی که به ایران آمد چه کسی بود؟

اول آقای بوگانیکف بود که استارت کار را زد و افراد قد بلند را انتخاب کرد. بعد از آن آقای پارک تاثیر گذاشت. در ادامه که والیبال نوین‌تر و به روزتر شد مربیان زیادی آمدند اما نقش و تاثیر آقای ولاسکو قابل انکار نیست.

کدام یک از مربیان خارجی انتخاب اشتباهی بود؟

میگل لاموت از کوبا خیلی به روز نبود. آقای لوزانو هم با اینکه مربی خیلی خوبی بود اما مدیریت لازم را نداشت. بعد از آن هم آقای آلکنو نتیجه قابل قبولی نگرفت و نتوانست خیلی از نظر فنی برای ما کاری کند.

قبول دارید مربیانی که نظم بیشتری دارند در ایران موفق‌تر هستند؟

نظم و انضباط اصول و پایه هر کاری است و اگر نباشد سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. باید روند حرفه‌ای‌ را از باشگاه شروع کنیم. بزرگترین ایراد کشور ما اهمیت کم قائل‌ شدن برای کسانی است که در رده‌های پایه زحمات زیادی می‌کشند. در آمریکا بهترین امکانات برای معلمان و مربیان رده پایه است اما در ایران برعکس عمل می‌کنند. ورزش هم اینگونه است؛ مربیان پایه که بیشترین زحمت را می‌کشند کمترین پول را می‌گیرند. اگر به این رده اهمیت بیشتری بدهند شرایط بهتری رقم می‌خورد. امکانات ما مثل کشورهای جهان اول نیست اما روحیه جنگندگی، ایثار و تلاش زیادی داریم و اگر بخشی از کارهای آنها را انجام بدهیم، بیشترین نتیجه را می‌گیریم.

زمان ولاسکو که ایران به لیگ جهانی رفت آقای نادی از تیم ملی خط خورد، گویا شما در واکنش به عدم حضورش گفته بودید این دوره باید تنبیه شود. این موضوع باعث ناراحتی آقای نادی شده بود، ماجرا چه بود؟

این حرف را برای اولین بار از شما می‌شنوم اما اگر پدر و برادرم هم از اصول، قانون و منطق عدول کنند، حتما تذکر می‌دهم. زمانی که معروف، موسوی و شهرام در رژه المپیک ریو شرکت نکردند و استوری گذاشتند، اولین نفر نقد کردم و گفتم اگر مسئول بودم آنها را به کشور برمی‌گرداندم. همان زمان پیام دادند که این حرف از تو بعید بود. جواب دادم اتفاقا از شما بعید بود. خیلی از ورزشکاران در رژه المپیک شرکت نمی‌کنند اما استوری نمی‌گذارند. اگر هم می‌پرسیدند چرا نیامدند، سرپرست دلیلی می‌آورد. اصلا حضور ذهن ندارم که به نادی چه گفتم اما باید به او هم خرده گرفت چون اگر مساله‌ای وجود داشت، باید مستقیم به خودم می‌گفت تا این سوءتفاهم برطرف شود.

زمانی که علیرضا نادی به فدراسیون آمد کمکش کردم. خیلی پسر خوب و بدون حاشیه‌ای است اما در مورد مسائل ملی با کسی تعارف ندارم. مثلا در انتخابات ریاست فدراسیون آقای داورزنی احسن شیرکوند را به عنوان نماینده ورزشکاران مقابل من قرار داد تا رای  بدهد. در صورتی که شیرکوند همبازی دوران نوجوانی و جوانی من بود و از آنجایی که چند سالی می‌شد در تیم ملی نبود، طبق اساسنامه اجازه رای نداشت اما داورزنی برخلاف قانون عمل کرد. باید بازیکنان تیم ملی مثل معروف، موسوی، غفور و ظریف رای می‌دادند.

وقتی معروف، موسوی و برادرتان در رژه المپیک شرکت نکردند، گفتید باید با بازیکن‌سالاری مقابله شود، این مصداق بازیکن سالاری بود و آیا زمان شما هم وجود داشت؟  

برخی چهره‌ها شاخص هستند. مثلا مسی کفش‌های بازیکنان را هم جمع کند باز مسی است. در تیم ملی فوتبال اگر سردار آزمون و مهدی طارمی خودشان را کوچک کنند و به جوانان احترام زیادی بگذارند، خودشان را بزرگ کرده‌اند و مردم هم آنها را بیشتر زیر نظر دارند. در والیبال هم برخی افراد شاخص هستند و شخصیت منحصر به فردی دارند. شاید اختلاف فرهنگ باعث شود برخی مربیان این رفتارها را قبول نداشته باشند و در تیم خود جایی به آنها ندهند اما کسی مثل ولاسکو مدیریت‌شان کند و توانمندی آنها را به نحو احسن به کار بگیرد. اگر این ستاره‌ها را بشناسیم و با آنها صحبت کنیم شائبه بازیکن‌سالاری به وجود نمی‌آید. چند نفر از بازیکنان با هم رفیق‌تر بودند اما بازیکن‌سالاری وجود نداشت.  

همین باعث نشد که واژه باندبازی به والیبال ایران وارد شود؟

باندبازی در تیم ملی وجود نداشت بلکه برخی از بازیکنان با هم رفیق‌تر بودند. سعید، سید، شهرام، مهدوی و فرهاد سال‌افزون خیلی با هم رفیق بودند. آن طرف هم مجتبی، غفور، عادل غلامی و فرهاد قائمی حضور داشتند.  باندبازی نبود بلکه برخی از بازیکنان با هم رفیق‌تر بودند. زمانی هم که ما بازی می‌کردیم من، حسین معدنی، محمود افشاردوست، محمدحسین نجاتی و سعید رضایی با هم خیلی رفیق بودیم. محمد ترکاشوند، منظمی و پیمان اکبری هم با هم بیشتر دوست بودند اما تاثیری در تیم ملی و بازی‌مان نمی‌گذاشت. در تیم بعد از ما هم سعید، سید، شهرام، مهدوی و فرهاد سال‌افزون خیلی با هم رفیق بودند. آن طرف هم مجتبی، غفور، عادل غلامی و فرهاد قائمی حضور داشتند. اگر این دوستی به تیم ملی کمک کند که اشکالی ندارد. آقای خوشخبر هم به عنوان سرپرست با کاپیتان تیم بیشتر صحبت می‌کند و شاید بقیه فکر کنند به سعید نزدیک‌تر است. سعید، سید و شهرام هر کاری داشته باشند کمکشان می‌کنم.

هنوز هم اینگونه است غفور شما را الگوی خودش می‌داند یا معروف و موسوی از شما مشورت می‌گیرند؟ 

در تیم پگاه ارومیه کاپیتان سعید بودم. او را خط زدند که خواهش کردم او را برگرداندند. در مصاحبه‌ام گفتم معروف از نظر فنی یکی از بهترین پاسورهای دنیاست که امیرحسین ناراحت شد و گفت چرا این حرف را زدی. گفتم هست و می‌تواند باشد چون آینده‌اش را می‌دانستم. آنها هم برادر و برایم عزیز هستند.  

در اینکه برادرتان هم والیبال را انتخاب کرد، چقدر تاثیرگذار بودید؟

شهرام نزدیک هشت سال از من کوچکتر است. والیبال را از رده نونهالان و نوجوانان شروع کرد و نسبت به هم تیمی‌های خود فنی‌تر و پخته‌تر بازی می‌کرد. نمی‌توانم منکر تاثیر خودم در والیبالیست شدن شهرام بشوم اما هیچ دخل و تصرفی در انتخابش نداشتم. وقتی حسین معدنی نامش را از تیم ملی خط زد شهرام به من گفت با او صحبت کن. گفتم شهرام هزار سال دیگر به حسین چیزی نمی‌گویم. او مثل برادر بزرگم است و تاثیر زیادی روی زندگی من گذاشت. حسین می‌داند برادرم هستی و خودش تو را بزرگ کرده است. مگر کسی سفارش من را کرد؟ شهرام گفت تو فرق داری. گفتم اتفاقا تو آگاهتر از من هستی. پدر و مادرمان اصلا نمی‌دانستند ورزش چیست اما تو من را دیده بودی. آنقدر تلاش کردم که مربیان رفتاری و فنی سرم قسم می‌خوردند. نمی‌توانستند من را کنار بگذارند چون تیم‌شان می‌لنگید. سال بعد شهرام برای تیم ملی انتخاب شد و بازی‌های درخشانی هم داشت. گفتم حالا همه رسانه‌ها تو را می‌شناسند. اول می‌گفتند برادر بهنام محمودی حالا به من می‌گویند برادر شهرام محمودی.  

به نظر شما والیبال شما بهتر بود یا برادرتان؟  

سبک بازی من تلفیقی از شهرام و امیر غفور بود، یعنی این توانایی را داشتم که هر جفتش را انجام بدهم، اما قطعا نسل بعد از ما بهتر بودند. شاید اگر چند نفر از بازیکنان ما با  شرایط فیزیکی خوبشان در تیم بعد از ما قرار می‌گرفتند جزو سوپراستارها می‌شدند.  

چه شد که از والیبال خداحافظی کردید؟

ورزش بالاخره تمام می‌شود. از سال ۷۴ تا ۸۷ که در تیم ملی بودم فشارهایی زیادی به مفاصل زانویم آمد و غضروف زانوهایم از بین رفت. چند بار عمل کردم اما وقتی دیدیم دیگر نمی‌توانم از اسم و جایگاهم دفاع کنم کنار رفتم. اصلا از خداحافظی ناراحت نیستم. برخی از ورزشکاران می‌گویند ورزشکار دو بار می‌میرد. یک بار زمان خداحافظی از ورزش و دیگر موقع تمام شدن عمرش اما من چنین اعتقادی نداشتم. اگر ورزشکار حواسش جمع باشد، درسش را بخواند، شرایط مالی خود را تامین کند و ارتباط خوبی با مردم داشته باشد، بعد از ورزش موفق‌تر خواهد شد.

چرا بعد از دوران بازیکنی وارد شورای شهر کرج شدید؟

وقتی درس می‌خواندم خیلی از بچه‌ها می‌گفتند چرا درس می‌خوانی و کار اقتصادی انجام می‌دهی، والیبال را ادامه بده اما آینده را در بازیکنان دیگر دیده بودم و می‌دانستم باید در آینده مثل عمو صالح، آقای حیدری، شاهسوند و فخرالدینی پیشکسوت بشوم. در مورد شورا هم خیلی از مردم می‌گویند ورزشکار را چه به شورای شهر؟ به نظرم اتفاقا باید نه تنها شورا که به مجلس هم بروند. جامعه بزرگی از مردم طرفدار ورزش هستند و ما از نمایندگی همه اقشار صحبت می‌کنیم. در مجلس بودجه ورزشی و کمیسیون تخصصی ورزش داریم. می‌توانیم به واسطه ورزشکار بودن در این زمینه تخصصی‌تر نظر بدهیم. به نظرم باید چند ورزشکار با تحصیلات خوب به شورا و مجلس بروند. البته شاید به عملکرد برخی از ورزشکاران ایراد بگیرند که من هم  قبول دارم اما به این معنی نیست که ورزشکار وارد شورا و مجلس نشود.

به بحث انتخابات فدراسیون والیبال بپردازیم. چرا در زمان آقای ضیایی به مجمع انتخاباتی نرفتید؟

دوران آقای ضیایی برای انتخابات فدراسیون کاندیدا شدم اما چون نمی‌خواستند بیایم، شبانه ساعت ۱۱ از حراست زنگ زدند و گفتند نیا. البته اشتباه کردم که نرفتم چون اگر می‌رفتم رای می‌آوردم اما برخی از دوستان گفتند چون وزیر و آقای داورزنی (معاون وزیر ورزش) دوست ندارند باشی اگر می‌رفتی والیبال دچار چالش می‌شد.  

در دوره دوم ریاست آقای داورزنی هم کاندیدا شدید. بعد از انتخابات قرار بود عضو هیات رئیسه فدراسیون والیبال شوید اما چرا حکم شما را نزدند؟

فکر نمی‌کردند بیشتر از یک رای بیاورم اما رای ۴۰ درصدی مجمع را داشتم. از آنجایی که انتخابات سال ۹۸ را مهندسی کرده بود و وزارت و کمیته هم آقای داورزنی را حمایت می‌کردند. تصورشان این بود که یک رای داشته باشم. به همین دلیل دو، سه روز قبل از انتخابات به من اجازه شرکت دادند. وقتی ۱۵، ۱۶ رای آوردم تلنگری برایش بود و به این نتیجه رسید که در هیات رئیسه باشم. انتخابات مهندسی شده بود و وزارت و کمیته هم آقای داورزنی را حمایت می‌کردند، تصورشان این بود که یک رای داشته باشم. به همین دلیل دو، سه روز قبل از انتخابات به من اجازه شرکت دادند. وقتی ۱۵، ۱۶ رای آوردم تلنگری برایش بود و به این نتیجه رسید که در هیات رئیسه باشم. یک سالی هم در هیات رئیسه بودم اما متوجه شدم در مورد خیلی از مسائل در محفلی خصوصی تصمیم‌گیری می‌شود و افراد در هیات رئیسه فقط رای می‌دهند. خیلی از مواقع دلسوازنه و به صورت کارشناسی در مورد وقایع والیبال صحبت می‌کردم. مثلا وقتی آقایان سیاسی حاضر در هیات رئیسه در مورد مسائل فنی صحبت می‌کردند، می‌گفتم این موارد باید در کمیته فنی بررسی شود. کمیته فنی هم شامل روزنامه‌نگار، داور، مسئول خرید و بازرس نیست بلکه متشکل از مربیان و سرمربیان است که باید در مورد مسائل فنی صحبت کنند. از طرفی چیدمان در هیات رئیسه به گونه‌ای بود که هر بار از دو ساعت جلسه، نیم ساعت صرف تعریف و تمجید از آقای داورزنی می‌شد. نماینده مردم بودم و این خیلی به مذاقم خوش نمی‌آمد چون هیات رئیسه مغز و اتاق فکر والیبال است و اگر نقدی به فدراسیون وارد است یا والیبال کم و کاستی دارد، باید گفته شود تا با برنامه‌ریزی مشکلات را حل کنیم. نه اینکه همه به‌به و چه‌چه کنند. اگر همه چیزخوب بود که قهرمان المپیک می‌شدیم.

به خواسته جامعه والیبال، نزدیک یک سال در هیات رئیسه حضور داشتم اما حکم من را نمی‌دادند. گفتند دستگاه‌های نظارتی استعلام من را نفرستاده‌اند. شماره پرونده و نامه ارسالی را خواستم که پیگیری کنم اما متوجه شدم موضوع کذب است و قصد صدور حکم را ندارند.  

چه شد که شما منتقد آقای داورزنی شدید؟

همیشه به آقای داورزنی احترام گذاشته‌ام اما واقعیت‌ها را می‌گویم. اگر واقعیت‌ها ایراد است که باید اصلاح شوند. یک زمانی گفتند از ۲۰ به والیبال چند می‌دهی گفتم ۶ یا ۷ که به آقای داورزنی برخورد. گفتم معیار ارزشیابی کمی و کیفی است. فوتبال ما در جام جهانی باخت و بازی خوبی را هم انجام نداد، یعنی کمی و کیفی خوب نبود. والیبال ما در المپیک و لیگ جهانی بد بازی کرد و نتیجه هم نگرفت. در جوانان جهان با اینکه قهرمانی جهان را داشتیم اما نهم شدیم. در صورتی که در هیات رئیسه به آقای عطایی گفتم جوانان را به کسی دیگر بده و خودت بزرگسالان را هدایت کن. با یک دست که نمی‌شود چند هندوانه را برداشت. گفتم یک زمانی آقای کارخانه تیم نوجوانان، جوانان و بزرگسالان را برعهده داشت که کار غلطی بود. مگر قحط الرجال است؟ اگر کسی را نداریم از بی‌عرضگی شماست که پرورش نداده‌اید.

دلیل افت والیبال را چه می‌دانید؟

اینگونه نگویید آقای داورزنی ناراحت می‌شود! رسانه‌ها ذاتا اخبار درست را انعکاس می‌دهند یا گاهی به دلیل منافع ملی سکوت می‌کنند. اگر مطبوعات حرفی نزنند که نتیجه‌اش شرایط فعلی می‌شود. اگر شما بنویسید والیبال افت کرده است فردا می‌گویند ایسنا نقد می‌کند در صورتی که این نقد نیست. اصلا برای کشتی، والیبال و فوتبال ما افت دارد که بگوییم به جام جهانی صعود کرده‌ایم. باید آسیب شناسی کرد و راهکار ارائه داد. البته من هر بار برنامه داده‌ام دوستان به اسم خود استفاده کرده‌اند.  

دوره ریاست آقای داورزنی آبان سال ۱۴۰۲ تمام می‌شود آیا برنامه‌ای برای حضور در انتخابات دارید؟

دوره ریاست آقای داورزنی سه سال پیش تمام شده است و از سال ۹۹ مجوزی ندارد اما از آنجایی که با آقای سلطانی‌فر دوست بود، ماند. طبق قانون آقای داورزنی باید برود و بحث تعلیق هم درست نیست. فدراسیون هند، فیلیپین و مالدیو مشکلات داخلی داشتند که تعلیق شدند. مثلا دو رئیس فدراسیون داشتند. شاید اساسنامه فدراسیون جهانی امکان ادامه فعالیت تا ۷۰ سال را مطرح کرده باشد و ریاست فدراسیون را شغل نداند اما خلاف قوانین داخلی ایران است. چند نفر با قوانین داخلی بازنشسته شدند و آقای داورزنی حکم آنها را زد؟شاید اساسنامه فدراسیون جهانی امکان ادامه فعالیت تا ۷۰ سال را مطرح کرده باشد و ریاست فدراسیون را شغل نداند اما خلاف قوانین داخلی ایران است. یک بام و دو هوا که نمی‌شود. هر وقت قانون به نفع ما باشد بپذیریم و هر وقت به ضررمان باشد قبول نکنیم. اگر می‌خواهید باید اساسنامه را مثل فوتبال در مجلس تصویب و به شورای نگهبان ابلاغ کنید که ریاست فدراسیون شغل نیست. چند نفر با قوانین داخلی بازنشسته شدند و آقای داورزنی حکم آنها را زد؟ اگر آقای داورزنی این اساسنامه را قبول دارد و قانونی می‌داند، بنابراین آقای ضیایی هم می‌تواند به فدراسیون جهانی شکایت کند و به کار خود برگردد. اگر آقای داورزنی برود هیچ اتفاقی برای والیبال نمی‌افتد حتی رشد هم می‌کند اما چون تجربه خوبی دارد رئیس آینده می‌تواند او را به عنوان مشاور کنار خود داشته باشد.

حضور آقای داورزنی تا مقطع معاونت وزیری برای والیبال خیلی خوب بود. بعد از آن باید والیبال را دست والیبالی‌ها می‌سپرد، چون هر اتفاقی قرار بود بیفتد در این ۱۶، ۱۷ سال مدیریت افتاده بود. مثل فدراسیون والیبال ایتالیا که سال ۲۰۱۸ برنامه‌ریزی کرد و سال ۲۰۲۲ در تمام رده‌های نوجوانان، جوانان و بزرگسالان قهرمان جهان شد. اگر دغدغه و چالش این را داشته باشیم که با رفتن یک فرد والیبال بدبخت می‌شود، چنین اتفاقی نمی‌افتد. زمانی که آقای یزدانی خرم رفت گفتند والیبال بدبخت می‌شود اما آقای داورزنی آمد و بهتر شد. آقای داورزنی زحمات زیادی کشیده است اما نباید بعد از معاونت وزیری برمی‌گشت. دوستان از او نقل کرده‌اند که مقامات از او خواسته‌اند به والیبال برگردد. اگر گفته بودند چرا همان موقع برنگشت؟ اگر به من گفته بودند فردایش به فدراسیون برمی‌گشتم. چرا ماند و بعد از دو سال که ماموریتش را در وزارتخانه تمدید نکردند به والیبال برگشت؟  از طرف دیگر چرا مدیر جوانی از بدنه والیبال تربیت نکرده که جایش را بگیرد. پس این ایراد به آقای داورزنی وارد است. خانواده والیبال مدیران بهتری دارد که می‌توانند با همدلی و تلاش بیشتر مثل ایتالیا والیبال را رو به جلو ببرند.  

آقای داورزنی مثل پدرم و تمام رزمندگان کشور، رزمنده بوده و ما هر چه داریم مدیون خون شهدا، رزمندگان، ایثارگران و مقام معظم رهبری هستیم. حتی اگر تعلیق والیبال ایران را تهدید کند و آقای داورزنی هم برود اما با ارتباطاتی که دارد خود ایشان اجازه نمی‌دهد والیبال تعلیق شود. این توقع از افراد رزمنده‌ای مثل آقای داورزنی می‌رود که مثل بزرگان دیگر که پست‌های اساسی‌تری در نظام داشتند اما به واسطه بازنشستگی بدون هیچ حاشیه‌ای رفتند، به قانون احترام بگذارد.

در مورد انتخابات هم باید بگویم که هیچ برنامه‌ای برای کاندیداتوری ندارم چون می‌دانم که مهندسی می‌شود. اگر قانونی و وجدانی برگزار شود، هستم. از طرف دیگر کار سختی است چون مردم از والیبال توقع دارند. باید تلاش کرد  و تمام ظرفیت‌ها را به کار گرفت.  

حضور آقای عطایی در تیم ملی بزرگسالان را انتخاب مناسبی می‌دانید؟

اگر من هم رئیس فدراسیون بودم، بهروز یکی از گزینه‌های اصلی بود چون سلسله مراتب را درست طی کرده است اما در تیم و همراهانش نیاز به بازنگری دارد. مثلا آقای کارخانه در بخش سرپرستی خیلی کارآیی ندارد و باید در جایگاه مشاور قرار بگیرد. او سال ۷۴ و در دوران مرحوم نصیری و مربیگری آقای معمری سرپرست و تدارکات تیم صنام بود. از طرف دیگر باید از کمک‌های بیشتری استفاده کند. سه سال است که می‌گویم باید مربی ایرانی به کار بگیریم. والیبال خانواده بزرگی دارد و می‌توانیم بهتر از این کار کنیم.

تغییر نسلی که در والیبال اتفاق افتاد به موقع بود؟

خیر. البته تغییر نسل نیست چون تغییر نسل زمانی اتفاق می‌افتد که ۱۵، ۲۰ بازیکن ۲۱، ۲۲ ساله را به مرور زمان و در تورنمنت‌های مختلف به تیم اضافه کرد اما ما اسماعیل‌نژاد را آورده‌ایم که ۲۸ ساله است. البته بازیکن توانمندی است و باید زودتر در تورنمنت‌های مختلف استفاده می‌شد. اصول جایگزین کردن پله پله است. ما می‌توانستیم در سه، چهار سال گذشته از جوانانی با شرایط فنی و فیزیکی خوب استفاده کنیم و وقتی تجربه پیدا کردند، به تدریج در ترکیب تیم قرار بدهیم.

شما صریح صحبت می‌کنید آیا این موضوع در والیبال برایتان دردسری درست کرده است؟  

زمانی که عضو شورای شهر کرج بودم برنامه‌ای با حضور آقای سلطانی‌فر داشتیم. گفتم ما از شما هیچ چیزی نمی‌خواهیم فقط مجموعه ورزشی شهدای انقلاب کرج را تکمیل کنید. این یک مجموعه را برای ما آباد کنید تا میزبانی رشته‌های مختلفی را بگیریم و برند و سمبلی برای شهر ما بشود. آقای سلطانی‌فر پشت تریبون گفت سال آینده هفته دولت آن را افتتاح می‌کنیم اما هنوز افتتاح نشده است. شاید این مواقع ایراد بگیرند اما رزق و روزی ما را خدا می‌دهد و اگر نگوییم به اعتقاداتمان خیانت می‌کنیم. خیلی از دوستان به واسطه اینکه شرایط مالی، کار و سفر برایشان تامین می‌شود، سکوت می‌کنند اما اگر من به خاطر خودم و خانواده‌ام واقعیت ها را نگویم خیانت کرده‌ام.   

حرف پایانی

از مسئولان ورزش و آقای سجادی خواهش می‌کنم همانطور که به عنوان یک فرد ورزشی راس کار قرار گرفته، کار را جمع کند، افراد ورزشی را به کار بگیرد و خودش را خراب نکند. آرزو دارم ورزش ما روز به روز موفق‌تر شود چون یکی از مواردی که مردم را خوشحال می‌کند، موفقیت‌های ورزشی است.  

در جایگاه مردمی هم از مسئولان خواهش می‌کنم بیشتر به فکر مردم باشند.  آیا کسی با حقوق کارمندی ۵، ۶ تومان می‌تواند در تهران زندگی کند؟ باید به مردم کمک کرد. مردم هم همراه هستند. شاید جوانی هم خطا کرده باشد اشکال ندارد. این افراد جوانان ما هستند با آنها صحبت و گذشت کنیم. مردم پشتوانه این نظام هستند و اجنبی نیستند. نباید آنها را از خود دور کنیم. پدرم یک رزمنده بود و تمام رزمندگانی که در دوران دفاع مقدس برای ناموس، خاک وطن و انقلاب جنگیدند، می‌گویند برای ایمان و وطن و مردم کشورشان به جبهه رفتند تا در آرامش و آسایش باشند. من هم به عنوان یک خادم و رزمنده در خدمت مردم و کشورم هستم و پاهای خودم و برادرم برای اهتزار پرچم ایران و خوشحالی مردم در والیبال آسیب دیده است. بعد از این هم تمام وجودم را صرف خوشحالی دل مردم، خانواده والیبال و پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی می‌کنم. 


ایسنا

نام:
ایمیل:
* نظر:
جدیدترین اخبار
پربیننده ترین