کد خبر: ۳۷۷۸۸۰
تاریخ انتشار: ۰۸ آذر ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۸
من هیچ فستیوال و ویترین دیگری نمی‌شناسم که اینطور آدرنالین توی خون آدم بریزد. اینطور حس وطن‌پرستی آدم را بالا ببرد که تو بخواهی از ذوق فریاد بکشی و توی خیابان بریزی و دلت جمعی بخواهد که همراهشان برای ملیت‌ات هورا بکشی، سرت را از شیشه ماشین بیرون ببری و رقص کنان نام سرزمینت را بلندبلند داد بزنی.

اغراق نیست اگر بگوییم بزرگترین شادی‌های ملی ما را فوتبال رقم زده‌است. تعداد دفعاتی که پرچم را روی دست گرفته‌ایم و برایش توی خیابان ریخته‌ایم و بی‌هوا بوق زده‌ایم و جیغ و هورا کشیده‌ایم را فوتبال برایمان ساخته‌است. و هیچ شادی دیگری نبوده که قدرت این را داشته باشد که مرد و زن و کوچک و بزرگ و بی‌حجاب و باحجابمان را اینطور زیر یک پرچم جای بدهد مگر فوتبال! پس اجازه دهید محکم بگویم که بیشتر از آنکه ما به گردن فوتبال حق داشته باشیم؛ فوتبال به گردن ما حق دارد. ما به فوتبال مدیونیم. نه فقط ما در ایران؛ بلکه همه ملت‌هایی که با قدرت فوتبال اجازه پیدا کردند در زیباترین قاب سبز جهان خودی نشان بدهند و با هویت و ملیت‌ و پرچم‌شان رو به میلیاردها آدمی که به قاب تلویزیون زل زده‌اند، دور افتخار بزنند. برای همین است که قهرمانان این مستطیل سبز چنان قهرمان ملی می‌شوند که جهان حتی آدرس آن کشورها را به نام آن‌ها می‌شناسد. وگرنه چه کسی می‌داند «ساحل عاج» کجاست؟ اما «دیدیه دروگبا» ساحل عاج را به دنیا شناساند و در سال 2006 برای اولین بار این کشور را به جام جهانی رساند. «سنگال» کجای قدرت سیاسی نشسته‌است؟ اما جهانی از مصدومیت «سادیو مانه» برای جام جهانی غصه خورد. وقتی «دوایت یورک» توانست تیم ملی «ترینیداد و توباگو» را به 2006 آلمان برساند. بسیاری برای اولین بار در جهان اسم این کشور را شنیدند و حتی به زبان آوردند. حتی اگر با دو شکست و یک تساوی از جام خداحافظی کند.

جام جهانی 1986 مکزیک در دیدار یک چهارم نهایی وقتی آرژانتینی‌ها بر سر جزایر فالکلند از تجاوز انگلیسی‌ها عاصی شده بودند، دیه‌گو مارادونا با دو گل آنگلوساکسون‌ها را به آتش کشید و با دست و پا بهشان گل زد و بعد دستانش را دستان خدا نامید! آنجا بود که آرژانتینی‌ها سرشان را به غرور بالا گرفتند و حتی از گل تقلبی که زده بودند حس افتخار داشتند و خورشید روی پرچم راه‌راه‌ها صبح فرداش با درخشش بیشتری طلوع کرد.

من هیچ فستیوال و ویترین دیگری نمی‌شناسم اینطور آدرنالین توی خون آدم بریزد. اینطور حس وطن‌پرستی آدم را بالا ببرد که تو بخواهی از ذوق فریاد بکشی و توی خیابان بریزی و دلت جمعی بخواهد که همراهشان برای ملیتت هورا بکشی، سرت را از شیشه ماشین بیرون ببری و رقص کنان نام سرزمینت را بلندبلند داد بزنی.

بهمن ماه وقتی برای اولین بار به عنوان یک دختر ایرانی بعد از حاشیه‌های بسیار توانستم وارد استادیوم آزادی شوم و ایرانم را در بازی مقابل تیم ملی فوتبال عراق تشویق کنم. بیش از پیش فهمیدم که برخلاف هم کج‌سلیقگی‌ها چقدر این ورزش می‌تواند پیوند ایرانی‌مان را محکم‌تر کند. آنجا که پرچم را چند نفری می‌گیریم و تکان می‌دهیم. آنجا که تلاش می‌کنیم هماهنگ و یکنواخت برای ایرانمان دست بزنیم و نام مقدسش را یکصدا فریاد کنیم و از شادی بعد از گل‌هایش در آغوش هم بپریم و حتی از باختش روی شانه هم گریه کنیم. اینجاست که حتی جنسیت هم رنگ می‌بازد. چون فوتبال و مسابقاتش یک رویداد ملی و یا جهانی‌ست که دنبال کردنش نه زن می‌شناسد و نه مرد و هر فوتبال دوستی دوست دارد از نزدیک شاهد و ناظر این معرکه جذاب باشد.

بعد از بازی با ولز خیابان‌های ایران بعد از دوماه ناآرامی، اختلاف و بهم ریختگی اتحاد عجیبی را تجربه کرد. همه چیز یکباره عوض شد. آتش اختلاف‌ها یکباره سرد شد. هیچ مرز و جدا کننده و تفکیکی نه حتی در جنسیت وجود داشت و نه حتی در اختلافات سیاسی و دینی و مذهبی. سه رنگ مقدس پرچم ایران داشت در خیابان‌های پایتخت در دستان مردم تکان می‌خورد و فریاد یکدلی و شادی بعد از برد تیم ملی فوتبال ایران از هر پنجره‌ای درون خانه‌ها می‌ریخت.

بله فوتبال دوباره معجزه کرده‌بود!

ممنون فوتبال

به خاطر همه چیز










ایسناپلاس

نام:
ایمیل:
* نظر: